روی مرده های سنگی ، گرد زندگی می پاشم
این منم خدای بتگر ، که شما رو می تراشم
یه روزی از روزا گفتم : خودمو باید بسازم
تو رو ساختم که بتونم ، دلمو بهت ببازم
واست از سنگای مرمر ، یه تن بلوری ساختم
شبیه آدما بودی ، من ازت یه حوری ساختم
شبو از موهات گرفتم ، روز و از برق نگاهت
تیشه رو گرفتی از من ، واسه اولین نگاهت
تو زدی منو شکستی ! خودشکن ! سرت سلامت
من فدای چشم مستت خودتو نکن ملامت
دل تنگمو ،شکستی دل این بتگر پیرو
تو کجا دیدی که آهو ، بشکنه حرمت شیرو ؟
کاش از اول نمی ساختم ، بتی رو به این قشنگی
یا واسش یه دل می ذاشتم ، توی این سینه سنگی
تیشه رو میگیرم از تو ، خودمو بازم می سازم
حالا که یه بار شکستم دیگه چیزی نمی بازم
نظرات شما عزیزان:
محمد ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت11:53---20 خرداد 1390
|